عتاب رنگ به من نامه ای فرستادی


عتاب رنگ به من نامه ای فرستادی

عتاب رنگ به من نامه ای فرستادی


عتاب رنگ به من نامه ای فرستادی

عتاب رنگ به من نامه ای فرستادی


عتاب رنگ به من نامه ای فرستادی

مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی
مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی
مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی
مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی
مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی
مرا به پردهٔ تشریف راه نو دادی
صحیفه های معانی نوشتی و سر آن
صحیفه های معانی نوشتی و سر آن
صحیفه های معانی نوشتی و سر آن
صحیفه های معانی نوشتی و سر آن
صحیفه های معانی نوشتی و سر آن
صحیفه های معانی نوشتی و سر آن
به دست مهر ببستی و مهر بنهادی
به دست مهر ببستی و مهر بنهادی
به دست مهر ببستی و مهر بنهادی
به دست مهر ببستی و مهر بنهادی
به دست مهر ببستی و مهر بنهادی
به دست مهر ببستی و مهر بنهادی
چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو
چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو
چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو
چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو
چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو
چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهٔ تو
نمود بر ورق روز از شب استادی
نمود بر ورق روز از شب استادی
نمود بر ورق روز از شب استادی
نمود بر ورق روز از شب استادی
نمود بر ورق روز از شب استادی
نمود بر ورق روز از شب استادی
مرا نمودی کای پای بست محنت ما
مرا نمودی کای پای بست محنت ما
مرا نمودی کای پای بست محنت ما
مرا نمودی کای پای بست محنت ما
مرا نمودی کای پای بست محنت ما
مرا نمودی کای پای بست محنت ما
به غم مباش که ما را هنوز بر یادی
به غم مباش که ما را هنوز بر یادی
به غم مباش که ما را هنوز بر یادی
به غم مباش که ما را هنوز بر یادی
به غم مباش که ما را هنوز بر یادی
به غم مباش که ما را هنوز بر یادی
مترس اگرچه به صد درد و بند بسته شدی
مترس اگرچه به صد درد و بند بسته شدی
مترس اگرچه به صد درد و بند بسته شدی
مترس اگرچه به صد درد و بند بسته شدی
مترس اگرچه به صد درد و بند بسته شدی
مترس اگرچه به صد درد و بند بسته شدی
کنون که بندهٔ مائی ز هر غم آزادی
کنون که بندهٔ مائی ز هر غم آزادی
کنون که بندهٔ مائی ز هر غم آزادی
کنون که بندهٔ مائی ز هر غم آزادی
کنون که بندهٔ مائی ز هر غم آزادی
کنون که بندهٔ مائی ز هر غم آزادی
از آن زمان که بدیدم نگار خامهٔ تو
از آن زمان که بدیدم نگار خامهٔ تو
از آن زمان که بدیدم نگار خامهٔ تو
از آن زمان که بدیدم نگار خامهٔ تو
از آن زمان که بدیدم نگار خامهٔ تو
از آن زمان که بدیدم نگار خامهٔ تو
نگار نامهٔ من گشت نامت از شادی
نگار نامهٔ من گشت نامت از شادی
نگار نامهٔ من گشت نامت از شادی
نگار نامهٔ من گشت نامت از شادی
نگار نامهٔ من گشت نامت از شادی
نگار نامهٔ من گشت نامت از شادی
ز لطف ها که نمودی گمان برم که همی
ز لطف ها که نمودی گمان برم که همی
ز لطف ها که نمودی گمان برم که همی
ز لطف ها که نمودی گمان برم که همی
ز لطف ها که نمودی گمان برم که همی
ز لطف ها که نمودی گمان برم که همی
در بهشت بر اهل نیاز بگشادی
در بهشت بر اهل نیاز بگشادی
در بهشت بر اهل نیاز بگشادی
در بهشت بر اهل نیاز بگشادی
در بهشت بر اهل نیاز بگشادی
در بهشت بر اهل نیاز بگشادی
ز فصل ها که نوشتی یقین شدم که همی
ز فصل ها که نوشتی یقین شدم که همی
ز فصل ها که نوشتی یقین شدم که همی
ز فصل ها که نوشتی یقین شدم که همی
ز فصل ها که نوشتی یقین شدم که همی
ز فصل ها که نوشتی یقین شدم که همی
دم مسیح بر مردگان فرستادی
دم مسیح بر مردگان فرستادی
دم مسیح بر مردگان فرستادی
دم مسیح بر مردگان فرستادی
دم مسیح بر مردگان فرستادی
دم مسیح بر مردگان فرستادی
دلیل که از غم غربت چو دیر بود خراب
دلیل که از غم غربت چو دیر بود خراب
دلیل که از غم غربت چو دیر بود خراب
دلیل که از غم غربت چو دیر بود خراب
دلیل که از غم غربت چو دیر بود خراب
دلیل که از غم غربت چو دیر بود خراب
به روزگار تو چون کعبه شد به آبادی
به روزگار تو چون کعبه شد به آبادی
به روزگار تو چون کعبه شد به آبادی
به روزگار تو چون کعبه شد به آبادی
به روزگار تو چون کعبه شد به آبادی
به روزگار تو چون کعبه شد به آبادی
ز رغم آنکه مرا در غم تو طعنه زنند
ز رغم آنکه مرا در غم تو طعنه زنند
ز رغم آنکه مرا در غم تو طعنه زنند
ز رغم آنکه مرا در غم تو طعنه زنند
ز رغم آنکه مرا در غم تو طعنه زنند
ز رغم آنکه مرا در غم تو طعنه زنند
غم تو شادی من شد که شادمان بادی
غم تو شادی من شد که شادمان بادی
غم تو شادی من شد که شادمان بادی
غم تو شادی من شد که شادمان بادی
غم تو شادی من شد که شادمان بادی
غم تو شادی من شد که شادمان بادی